پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
رودخانه-سال 1394
نوشته شده در یک شنبه
بازدید : 333
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι


:: موضوعات مرتبط: گالـری عکس روستای دهان , ,



غــروب دل انگیز روستای دهان
نوشته شده در یک شنبه
بازدید : 329
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι


:: موضوعات مرتبط: گالـری عکس روستای دهان , ,



سهراب سپهری
نوشته شده در چهار شنبه
بازدید : 290
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

من‌ از نوشتن‌ مي‌ترسم‌. با ترس‌ به‌ زيبايي‌ و هنر نزديك‌ مي‌شوم‌.  سهراب سپهری

 

.....من مسلمانم.
قبله ام يک گل سرخ.
جانمازم چشمه، مهرم نور.
دشت سجاده من.
من وضو با تپش پنجره ها مي گيرم.
در نمازم جريان دارد ماه ، جريان دارد طيف.
سنگ از پشت نمازم پيداست:
همه ذرات نمازم متبلور شده است.
من نمازم را وقتي مي خوانم
که اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.
من نمازم را پي "تکبيره الاحرام" علف مي خوانم،
پي "قد قامت" موج.... سهراب سپهری

 

روشن است آتش درون شب

وز پس دودش

طرحی از ویرانه های دور.

گر به گوش آید صدایی خشک:

استخوان مرده می لغزد درون گور.

دیرگاهی است در این تنهایی

رنگ خاموشی در طرح لب است.

بانگی از دور مرا می خواند،

لیک پاهایم در قیر شب است. سهراب سپهری

 

..نقش هایی که کشیدم در روز،

شب ز راه آمد و با دود اندود.

طرح هایی که فکندم در شب،

روز پیدا شد و با پنبه زدود... سهراب سپهری

 

 

 

...کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت  میان دو دیدار قسمت کنیم. سهراب سپهری

 

به باغ همسفران
صدا کن مرا
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید... سهراب سپهری

 

من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم.
من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم. سهراب سپهری
 

و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو، بیدار خواهم شد.
و آن وقت حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم، و افتاد.
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند. سهراب سپهری

 

خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا. سهراب سپهری

 

 

  

ماه بالای سر آبادی است
اهل ابادی در خواب است
باغ همسایه چراغش روشن,
من چراغم خاموش.
یاد من باشد تنها هستم.
ماه بالای سر تنهایی است. سهراب سپهری

 

شب بود و چراغك بود.
شيطان ، تنها، تك بود.
باد آمده بود، باران زده بود: شب تر ، گل ها پرپر.
بويي نه براه.
ناگاه
آيينه رود، نقش غمي بنمود: شيطان لب آب.
خاك سايه در خواب.
زمزمه اي مي مرد.بادي مي رفت، رازي مي برد  سهراب سپهری

 

سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ
وکف دست زمین
گوهر ناپیدائی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند
پی گوهر باشید... سهراب سپهری

 

آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید
یا در آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی
دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب
رزن زیبایی آمده لب رود .... سهراب سپهری

 

مادرم صبحی می گفت :‌ موسم دلگیری است
من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست ... سهراب سپهری

 

باز آمدم از چشمه خواب کوزه تر دردستم
مرغانی می خوانند نیلوفر وا میشد کوزه تر بشکستم
در بستم
و در ایوان تماشای تو بنشستم... سهراب سپهری

 

آری ما غنچه یک خوابیم
غنچه خواب ؟ ایا می شکفیم ؟
یک روزی بی جنبش برگ
اینجا ؟
نی در دره مرگ
تاریکی تنهایی
نی خلوت زیبایی
به تماشا چه کسی می اید چه کسی ما را می بوید
...
و به بادی پرپر ...؟
...
و فرودی دیگر ؟ سهراب سپهری

 

صبحی سر زد مرغی پر زد یک شاخه شکست خاموشی هست
خوابم برد خوابی دیدم تابش آبی در خواب لرزش برگی در آب
این سو تاریکی مرگ آن سو زیبایی برگ اینها چه آنها چیست ؟ انبوه زمان چیست ؟
این می شکفد ترس تماشا دارد آن می گذرد وحشت دریا دارد .... سهراب سپهری

 

تهی بود نسیمی
سیاهی بود و ستاره ای
هستی بود و زمزمه ای
لب بود و نیایشی
من بود و تویی
نماز و محرابی سهراب سپهری

 

شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور

و ....

وای این شب چه قدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است  سهراب سپهری

 

 دود می خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن
کی به پایان می رسد افسانه ام ؟... سهراب سپهری

                      

زندگی یعنی: یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست مثلا این خورشید... سهراب سپهری

 

روزی خواهم آمد، وپیامی خواهم آورد
در رگها، نور خواهم ریخت
و صدا خواهم در داد:ای سبد هایتان پر خواب
سیب آوردم، سیب سرخ خورشید
خواهم آمد، گل سرخی به گدا خواهم داد ..... سهراب سپهری

 

به سراغ من اگر می آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچشتان جای است
پشت هیچستان رگهای هوا، پر قاصدهایی است
که خبر می آرند، از گل واشدۀ دورترین بوتۀ خاک
روی شن ها هم
نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپۀ معراج شقایق رفتند
پشت هیچسان، چتر خواهش بازاست
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آید
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی
سایۀ نارونی تا ابدیت جاری است
به سراغ من اگر می آیید
نرم وآهسته بیایید ، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من  سهراب سپهری

 

  چیز ها دیدم در روی زمین : کودکی دیدم، ماه را بو می کرد
قفسی بی در دیدم که در آن، روشنی پر پر میزد
نردبانی که از آن، عشق میرفت به بام ملکوت .... سهراب سپهری

 

 ...و خدايي که در اين نزديکي است:
لاي اين شب بوها، پاي آن کاج بلند.
روي آگاهي آب، روي قانون گياه .. سهراب سپهری

 

زندگي رسم خوشايندي است.
زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ،
پرشي دارد اندازه عشق.
زندگي چيزي نيست ، که لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود.
.......
زندگي "مجذور" آينه است.
زندگي گل به "توان" ابديت،
زندگي "ضرب" زمين در ضربان دل ما،
زندگي "هندسه" ساده و يکسان نفسهاست.... سهراب سپهری

Image result for ‫سهراب سپهری‬‎

برای مشاهده زندگینامه سهراب سپهری لطفن به ادامه مطلب مراجعه کنید.


:: موضوعات مرتبط: اشـعار زیبای سهراب سپـهری , ,



حسین پناهــی
نوشته شده در چهار شنبه
بازدید : 259
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از كشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
كودكان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم  حسین پناهی

 

چه مهمانان بي دردسري هستند مردگان
نه به دستي ظرفي را چرك مي كنند
نه به حرفي دلي را آلوده
تنها به شمعي قانعند
و اندكي سكوت...  حسین پناهی

 

درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ... حسین پناهی

 

کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانه ام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانم؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ، ای زمان؟... حسین پناهی

 

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا
ندیده ای مرا ؟ حسین پناهی

 

نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام ! حسین پناهی

 

ما چيستيم ؟!
جز ملکلولهاي فعال ذهن زمين ،
که خاطرات کهکشان هارا
مغشوش ميکند! حسین پناهی

 

بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا ؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه  حسین پناهی

 

و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم حسین پناهی

 

شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشم های من است
به چشمهایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت حسین پناهی

 

به من بگوييد
فرزانه گانِ رنگ بوم و قلم
چگونه
خورشيدي را تصوير مي كنيد
كه ترسيمش
سراسر خاك را خاكستر نمي كند ؟ حسین پناهی

 

انسانم !
ساکت ، چون درخت سیب !
گسترده ، چون مزرعه ی یونجه !
و بارور ، چون خوشه ی بلوط !
به جز خداوند ،
چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود ؟! حسین پناهی

 

میزی برای کار ،
کاری برای تخت ،
تختی برای خواب ،
خوابی برای جان ،
جانی برای مرگ ،
مرگی برای یاد ،
یادی برای سنگ ،
این بود زندگی ... حسین پناهی

 

نیستیم !
به دنیا می آییم
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم ،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم ،
عکس ِ یک نفره می گیریم ...
و بعد
دوباره باز
نیستیم  حسین پناهی

 

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند ،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو ! حسین پناهی

 

ما
در هیأت پروانه ی هستی
با همه توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم !
برای زمین ، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد
یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست
اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم
سرانجام به خودمان خواهیم رسید. حسین پناهی

 

خورشيد جاودانه مي درخشد در مدار خويش
مایيم كه پا جاي پاي خود مي نهيم و غروب مي كنيم
هر پسين
اين روشناي خاطر آشوب در افق هاي تاريك دوردست
نگاه ساده فريب كيست كه همراه با زمين
مرا به طلوعي دوباره مي كشاند ؟ حسین پناهی

Image result for ‫حسین پناهی‬‎

برای مشاهده زندگینامه حسین پناهی لطفن به ادامه مطلب مراجعه کنید.


:: موضوعات مرتبط: اشـعار زیبای حسین پناهــی , ,



نیمــا یوشیج
نوشته شده در چهار شنبه
بازدید : 284
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

می تَراوَد مَهتاب
می درخشد شَب تاب،
نیست یک دَم شِکَنَد خواب به چشمِ کَس ولیک
غَمِ این خُفته ی چند
خواب در چشمِ تَرَم می شکند.
نگران با من اِستاده سَحَر
صبح می خواهد از من
کز مبارکْ دَمِ او آوَرَم این قومِ به جانْ باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از رَهِ این سفرم می شکند... نیما یوشیج

 

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفردر آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم‌ میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می‌دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا تواناییّ بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
برکمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می‌کند بیهود جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره،جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می‌خواند شما را... نیما یوشیج

 

من دلم سخت گرفته است از این
میهمان‌خانه‌ی مهمان‌کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار... نیما یوشیج

 

فریاد می زنم ،
من چهره ام گرفته !
من قایقم نشسته به خشکی !
مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست ،
یک دست بی صداست ،
من ، دست من کمک ز دست شما می کند طلب،
فریاد من شکسته اگر در گلو ، وگر
فریاد من رسا ،
من از برای راه خلاص خود و شما،
فریاد می زنم
، فریاد می زنم!! نیما یوشیج

 

زندگانی چه هوسناک است ، چه شیرین!
چه برومندی دمی با زندگی آزاد بودن،
خواستن بی ترس،حرف از خواستن بی ترس گفتن،شاد بودن!... نیما یوشیج

 

ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ « تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
ترا من چشم در راهم نیما یوشیج

 

آن گل زودرس چو چشم گشود
به لب رودخانه تنها بود
گفت دهقان سالخورده كه : حيف كه چنين يكه بر شكفتي زود
لب گشادي كنون بدين هنگام
كه ز تو خاطري نيابد سود
گل زيباي من ولي مشكن
كور نشناسد از سفيد كبود
نشود كم ز من بدو گل گفت
نه به بي موقع آمدم پي جود
كم شود از كسي كه خفت و به راه
دير جنبيد و رخ به من ننمود
آن كه نشناخت قدر وقت درست
زيرا اين طاس لاجورد چه جست ؟ نیما یوشیج

 

خانه ام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن.
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد میپیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن که تو را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟
خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته ست... نیما یوشیج

 

در پیله تا به کی بر خویشتن تنی
پرسید کرم را مرغ از فروتنی
تا چند منزوی در کنج خلوتی
دربسته تا به کی در محبس تنی
در فکر رستنم ـپاسخ بداد کرم ـ 
خلوت نشسنه ام زیر روی منحنی
هم سال های من پروانگان شدند
جستند از این قفس،گشتند دیدنی
در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ
یا پر بر آورم بهر پریدنی
اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی!
کوشش نمی کنی،پری نمی زنی؟ نیما یوشیج

 

شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهاي نيمه زنده ز دور
همعنان گشته همزبان هستم

جاده اما ز همه کس خالي است
ريخته بر آوار آوار
اين منم به زندان شب تيره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم نیما یوشیج

 

از این راه شوم ،گرچه تاریک است
همه خارزار است و باریک است
ز تاریکیم بس خوش آید همی
که تا وقت کین از نظرها کمی... نیما یوشیج

 

به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه ای پرنده دیدن
به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ای سختی پریدن
گرفتن شر زشیری را در آغوش
میان آتش سوزان خزیدن
کشیدن قله الوند بر پشت
پس آنکه روی خار و خس دویدن
مرا آسانتر و خوشتر
بود زان
که بار منت دو نان کشیدن نیما یوشیج

 

آنچه شنیدید زخود یا زغیر
وآنچه بکردند زشر و زخیر
بود کم ار مدت آن یا مدید
عارضه ای بود که شد ناپدید
و آنچه بجا مانده بهای دل است
کان همه افسانه بی حاصل است نیما یوشیج

وبلاگ جملات حکیمانه

شکلک های محدثه


:: موضوعات مرتبط: اشـعار زیبای نیـما یوشیج , ,



قابل توجه مخاطبین وبلاگ
نوشته شده در پنج شنبه
بازدید : 450
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

عکس های عاشقانه عکس های عاشقانهعکس های عاشقانه

دنیای تصاویرمتحرک -ziba-gifs.mihanblog.com

 

 

 ازاین که لحظاتی با ما هستید متشکرم.
 
**به قسمت موضوعات وب  مراجعه  واز مطالب موجود استفاده کنید
                   


Milad balouchmirzaie

Miladbalouch28@gmail.com

insta:dahan_city


Telegram:Balouchmirzaie76

http://roozgozar.com/piczibasazi/animator-ofoghi/03/www.roozgozar.com-2144.gif




کشاورزی در روستای دهان
نوشته شده در چهار شنبه
بازدید : 453
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

مردم روستای دهان وتوابع همانند سایر مردم مکران زمین روزی سفره خودرا ازدوبخش با برکت کشاورزی و دامداریبدست می آورند.

 

 

بانزدیک شدن فصل برنج وخرما کشاورزان زحمت کش ما خودشان را برای سخت ترین کارهای این فصل (گرما)تابستان آماده می کنند،برای آماده

کردن زمین برنجی ،کشاورزان همدیگر را درشخم زدن زمین یاری می رسانند،درروستای ما تا به امروز زمین های کشاورزی را با گاو شخم می

زنند.بعدازآماده کردن زمین برای {شَدان}نشاء کم کم کار کشاورزان عزیز مابیشترمی شود وقتی {شَدان}نشاء زمان برداشت آن فرارسید مردم همدیگر

را کمک می کنند تاشدان ها را جابجا کنند وداخل زمین اصلی برای کاشت بریزند، بعد ازریختن یاپراکنده گذاشتن شدان جوانان باصفای مابرای

کاشتن(زمین)نشاء نقش بسزایی درکاشتن نشاء دارند. امابه علت گرمی هوای منطقه زمان کاشت رابعد ازنماز ظهر تعین می کنند.برای کاشت

(زمین)نشاء جوانان زیادی برای کمک کردن می آیند،بعدازتمام شدن زمین  درمنطقه مارسم براین بوده که صاحب زمین درآخرکاربه

جوانان(چنگال)خرمایی که با نان بدون نمک پخته میشه وباروغن محلی بهم می زنند البته این کار را خانم های خانه دار درمنزل انجام می دهند وبه

سرزمینهای کشاورزی می آورند ویکی ازبزرگان پیر چنگال رابین جوانان  تقسیم می کنند بعدازخوردن چنگال صاحب زمین ازمردم تشکرمی کندوهمه

باخوشخالی به طرف جوی آب وعده ای ازجوانان برای پاکیزه کردن خود رودخانه را انتخاب می کنند .

 


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات درمورد روستای دهان , ,



محله دنک را بیشتر بشناسیم
نوشته شده در چهار شنبه
بازدید : 414
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

  محلهدَنَک

این محله دودهه پیش به علت کمی جمعیت ونبودامکانات ازجمله برق و دوربودن مسیرآب شرب، وامامهمترازآن به خاطره ناامن بودن این محل مردم رفته رفته  اینجارا ترک

کردند وبه جاهای مختلف منجمله سررود کنونی که درقدیم نوکین جهان هم می گفتن مهاجرت کردند ودرهمانجاماندگارشدند،تابه امروزکه این محله خالی ازسکنه میباشد .

 

محله دنک به کلی فراموش شده است وعده ای ازمردم روستای دهان نمی داننددنک کجای روستای دهان قراردارد.این محله درضلع غربی روستای دهان واقع شده است وازجنوب به طرف کلگ دادخداختم می شودوازطرف غرب به طرف رودخانه بزرگ دهان ختم می شود.

درمحله دنک خانه هابه کلی تخریب و ویران شده اندوکمترکسی ازاین محل عبورمی کند .تابداندگذرزمان بامحله دنک چه کارکرده است.


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات درمورد روستای دهان , ,



اینجا دهان است
نوشته شده در چهار شنبه
بازدید : 450
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

کلگ دادخداازنظرجمعیت بعدازجهلاءِ دهان
میباشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

کلگ دادخداهمانطور که درتصاویر

مشاهده می کنیدمحله ای است

که درکنار رودخانه بزرگ دهان قرار

گرفته است وازنظرآب وهوایی بهتر

ازجاهای دیگرروستای دهان می باشد

این محله تاسال1388پیشرفت چشم

گیری نداشت اما باآمدن افرادغیربومی

به این محله وخرید زمین برای ساخت

مسکن بافت محله تغیریافت بعدازبرق

رسانی آب لوله کشی هم به این محله

آمدو وسعت این محله درسال90

افزایش یافت.وبا زیادشدن جمعیت دراین محله مجوزمدرسه ای درسال91برای این محله داده شد،شکرخدا شاگردان دوره ابتدایی درخوداین محله مشغول به تحصیل هستند وبرای ارتقاء به مقاطع راهنمایی و متوسطه به دهان تشریف فرما میشوند.

اکثریت مردم این محله ازطوائف کدخدا،یاکدخدایی میباشند،وجاده مفاصلاتی دهان به وفا،سررودومتار ازکنار این محله عبور می کند.

فاصله محله تاجاده اصلی آسفالته حدود250مترمیباشد.

دانستنی:کلگ به معنی یک تکه زمین که توسط کسی آبادشده باشد.این محله حدود5دهه  پیش توسط مردی به نام دادخدا آباد گردیدکه بعدهااین محله به نام وی ثبت گردید.

و امادرمورداسپیتَک:این محله حدود دودهه پیش برای ساخت وسازه منازل مسکونی مردم به این نکته آمدند، واین محله درآینده ای نزدیک پرجمعیت ترین وشیک ترین محله ی روستای دهان خواهدشد.
وتا به امروز به صورت یک دشت باقی مانده و اراضی ملی تقسیم شده و بدلیل نبود آب وبرق ساخت وساز امکانپذیر نمی باشد.مردم انتظاردارندتاسالن فوتسالی که دردشت اسپیتک بناشده است؛آبرسانی وسیم برق به انجابرودتابهتربتوانندبرای ساخت وسازاقدام بکنندوگرنه بدون نعمت آب وبرق ساخت وسازفعلاًمشکل است.

روبروی این محله یک کوه سفیدرنگی وجود دارد که درآن زمان دراین منطقه هیچ خانه بنا نشده بود.

اماباساخت وساز منازل درکناره پارک آزادی کنونی منطقه شهرت بیشتری پیدا کردونام این محله

همان اسپیتک باقی ماند.این محله ازطرف شمال به طرف قبرستان زردان منتهی میشود


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات درمورد روستای دهان , ,



چرا روستای دهان شد دهان
نوشته شده در چهار شنبه
بازدید : 1455
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

 

بنده باعده ایی ازسران طوائف درموردروستای دهان دیدار ومذاکره نمودم وهر کدام از پیران (ریش سفیدان)دلایلی برای نام گذاری روستای دهان ایراد فرمودندکه بشرح ذیل میباشد.

 1-(اسم دهان ازکوه های دهان نام گذاری شده است،زیرادورتادور دهان راکوه فراگرفته وفقط یک راه خروجی داشته که به این خاطر نام اینجارا دهان نهادند.)

2-(دهان.چونکه تخت سلطه خانان،واینجا ده،یک خان بودبه این خاطرکه درزبان بلوچی حرف(خ)وجودنداشته اینجارا ده هان نامیدند که بعدها شد،دهان.)

3-(گویند درروزگاران قدیم دهان مهدعلم عالمان برجسته بوده، وعده ای ازطلاب برای کسب علم به اینجامی آمدند وگویند

اینجادهانه علم بوده است.)

4-(نظردیگری اینه که دهان ،دهانه بنت کنونی بوده ،زیراهرکسی که می خواسته به بنت برودباید ازدهانه این روستاعبورمی کرده تابه بنت برسه یعنی ازمیان رودخانه دهان مسافت راطی می کرد.

 

امیدوارم این دلایلی که ذکر شدموردتائیدشماقرارگرفته باشد.شمادوستان عزیزاگردلایل بهتری برای نام گذاری روستای    

دهان می دانیدازشما دوستان عزیز خواهشمنداست دلایلتان را ارسال فرمائید.


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات درمورد روستای دهان , ,



بازدید : 481
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

اگر شما از این روستا عبور کرده باشید حتما نظر شما به کوهی که دور تا دور روستای دهان را فرا گرفته جلب خواهد شد که گویا خالق طبیعت این روستا را داخل یک گودال بزرگرار داده است.


بلندترین کوه این روستا هم (دندسکی)نام دارد.

این کوه را به این خاطر دندسکی نامیدند که به هنگام غروب جلوه زیبایی از نور خورشید به نوک این کوه برخورد میکند و تبدیل به رنگ زرد میشود.

دَنـدِسک(زنبورعسل)


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات درمورد روستای دهان , ,



بازدید : 565
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

تا چندین سال پیش همین گوهرکوه کنونی محله ای از روستای دهان بود.

اما به علت بزرگبودن محله و فراوانی جمعیت از دهان تفکیک گردید تا به الان 15 سال اس ک گوهرکوه از دهان جدا شده است.

چیزی که جالب توجه است اینه که فاصله بین دهان و گوهرکوه فقط یک جاده ی چهار متری است که مرز بین دهان و گوهرکوه را نشان میدهد.

اصیل ترین طایفه ای که در گوهرکوه هستند دو طایفه ی داوودی و درزاده میباشند/و بیشترین آمار کشاورزان در گوهرکوه میباشند.

 

محلات گوهرکوه

بالا-جهلا-سرکوه-زردان-سوره بستوک-تنپ

 

اما متاسفانه محله تنپ هم حدودبیست سال است ک حالی از سکنه میباشد.

 


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات درمورد روستای دهان , ,



محله های روستای دهان
نوشته شده در چهار شنبه
بازدید : 606
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

روستای دهان به چندین محله تقسیم شده است.

1-جهلا 2-بالا 3-بند 4-باغان5-دنک 6-اسپیدک

 

1-اگر از مسیر بنت وشهرستان نیکشهر وارد این روستا بشید اولین محله ای که جلوی چشم شما میباشد محله جهلاست.

 

2-دور و بر مسجد جامع را محله بالا مینامند.

 

3-صد متر پایین تر از مسجدطوبی محله بند قرار دارد.

 

4-محله ی باغان درقسمت شمالی روستا قرار دارد که لابلای نخلستان میباشد.


5-محله دنک در غرب روستا قرار دارد که حدود 20 سال است خالی از سکنه میباشد.


6-اگراز مسیر شهرستان فنوج وارد این روستا بشید اولین محله ای که میبینید محله اسپیدک است.(که دراقع به معنای سفید میباشد)

 

روستای دهان دارای3 تا مسجدمیباشد.


1-مسجد مکی(که بیشتر نمازگزاران این مسجد از محله جهلا میباشند)

2-مسجد طوبی(که بیشتر نمازگزاران این مسجد ازمحله های -باغان وبند میبانشد)


2-مسجد جامع نبی اکرم(که بیشتر نمازگزاران این مسجد ازمحله های بالا واسپیدک میباشند)


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات درمورد روستای دهان , ,



مچ(درخت خرما)در روستای دهان
نوشته شده در سه شنبه
بازدید : 407
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

مَچْ ( درخت خرما):

درخت خرما در نواحي گرمسيري ايران پرورش مي يابد . وجود اسامي متعدد و انواع درختانخرما ( بيش از ۱۷ گونه درخت خرما ) نشانگر اهميت بيش از حد درخت خرماست.فقط براي درك اهميت خرما براي يك دهانی كافي است به چند جمله توجه كنيد :

پسري كه زن مي گيرد ، پدرش يك درخت خرما به او هديه مي دهد. 2-وقتي فردي فوت مي نمايد، به كسي كه بر او نماز خوانده درخت خرما تعلق مي گيرد. 3-كسي كه مريض مي شود يا به مشكلي دچار مي شود ، يك درخت خرما صددقه مي دهد. 4- فردي كه زن مي گيرد تعدادی اصله نخل خرما بعنوان مهريه به عروس تقديم مي كند. 5- وجود اسامي مختلف براي يك شي ( از جمله درخت خرما ) بيانگر ارزش آن شي مي باشد . 6- بردن محصول خرما به كشورهاي خارجی براي هديه دادن به اقوام و دوستان .

انواع و گونه هاي درختان خرماي روستای دهان وگوهرکوه 

- مضافتي          - كُروچ             -كَلَمي             - حساب

- دِسْكي            -آبداني              -بمپوري            - رابي             

-روزبهاني        -كُتمي              -اگري               - ديگِر              

- شَكَري          -كروچك          - هَلينگ             - آشوبَه          

- بَرْني


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات درمورد روستای دهان , ,



آب وهوای روستای دهان
نوشته شده در سه شنبه
بازدید : 498
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

آب و هوا

آب و هواي اين منطقه فوق العاده گرم است – متوسط دماي ساليانه آن به بيش از 30ْ درجه مي رسد ، خرداد و تير گرم ترين ماه هاي آن تلقي مي شوند. از شهريور ماه تا ارديبهشت هواي آن مطلوب و بهاري است – دي ماه سردترين ماه سال به حساب مي آيد و دماي آن بين 20ْ-10ْ است . به دليل نزديكي به مناطق كوهستاني ‌، اين روستا نسبت به شهر نيك شهر و نواحي اطراف آن هواي خنك تري دارد . ريزش هاي جوي منطقه بيشتر از نوع بارش است. نوع بارش به صورت رگبارهاي كوتاه وشديدي است كه كوه هاي عريان را شستشو مي دهد وسيلاب هاي شديدي را ايجا مي نمايد . بيشتر بارش ها ، تابستانه بوده كه از اواخر تير و مرداد مي بارد. بارش ها از نوع موسومي بوده و در فصل تابستان اثر مثبتي بر كشت برنج دارد. ميزان محصول وابستگي مستقيمي با بارش در طول تابستان دارد.

 


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات درمورد روستای دهان , ,



موقعیت روستای دهان
نوشته شده در سه شنبه
بازدید : 585
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι

 instagram.com//@dahan_city


روستاي دهان روستايي نيمه كوهستاني در ۸۵كيلومتري غرب شهرستان نيك شهر است.

اين روستا از جهت شمال به روستاهای رودگلندام ودفتولگ وبه بخش فنوج و از طرف جنوب به بخش بنت وجهات شرق به سیاهیچک و غرب به روستاهاي وفا وسررود محدود ميشود. اين روستا در مسير جاده مواصلاتي نیکشهر به فنوج قرار دارد.

روستاي دهان در طول جغرافيايي (۱۰َ- ۵۰) و عرض جغرافيايي (۱۲َ-2۰ْ) قرار دارد.

 

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات درمورد روستای دهان , ,



هامین
نوشته شده در سه شنبه
بازدید : 454
نویسنده : MιƖαƊ ƁαƖ0υcнмιяzαєι


هامین کلمه ای است در زبان بلوچی که به فصل برداشت خرما گفته می شود.

هامین فصلی است که کشاورزان نخلدار پس از یک سال کار و تلاش و آبیاری و نگهداری از درخت خرما که در زبان بلوچی مچ نامیده می شود نتیجه شیرین همت و تلاش مضاعف خود را به گرمی احساس می کنند.

فصل هامین یا همان فصل برداشت خرما خود به چند مرحله تقسیم میشود . مچ ایوار، مچ بند، مچ سند، مچ بر.

 

  مرحله اول: که مچ ایوار نامیده میشود در این مرحله عمل لقاح و باروری انجام می شود به این ترتیب که پودر یا خوشه درخت خرمای نر داخل خوشه های درخت خرمای ماده قرار میگیرد به گفته شاعر نامی بلوچ حاج خدا رحم شکل زهی

 

 

 

وهدی که مچ ایوار بیت                    فصل لقاح نخل ها

 

 

 

 جهد و تلاش و کار بیت                   فصل جهد و تلاش و کار میشود

 

 

 

  زردء  چمن   گلزار بیت                   در این فصل چمن دل گلزار میشود

 

 پلیت و جلوه دار بیت                        طبیعت و چمن دل زیبا و جلوه دار میشود

شکلک های محدثه


:: موضوعات مرتبط: اطلاعات درمورد روستای دهان , ,



صفحه قبل 1 صفحه بعد